- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
آمد سحر دوباره و حال سَهَر* کجاست؟ تا بلکه آبرو دهـدم، چـشم تَر کجاست؟ بیدار مینـشـیـنم و باشد دلـم به خـواب با این درختِ آب نداده، ثـمر کجاست؟ ای داوری که دست مـرا کـردهای بلـند از من ز دستِ نفْس، زمین خوردهتر کجاست؟ دارم دو دست سوی تو بالا و سر به زیر کو دست دیگری که گذارم به سر؟ کجاست؟ با آب میکـنـند سـیاهی ز صفـحه پاک پُر گشته نامهام ز گنه، چشم تر کجاست؟ جز خانۀ تو، هر چه درِ خانه، بسته است یک در، که وا شود به منِ دربه در کجاست؟ یک گـوشۀ نـگـاه، عـوض میکـند مرا در این میان، به گوشهنشین آن نظر کجاست؟
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
باز شد پنجرۀ روشنی از فصل حضور فصل سرسبز دعا، فصل شکوفایی نور دردمندان! به شما ماه خدا رو کردهست چه خدایی، که رحیم است و کریم است و غفور به هلال مَـهِ نو در رمـضان باید گفت: «قُل هُوالله اَحَد چشم بد از روی تو دور» گاه در پـرتو قـرآن، به تـلاوت بنـشـین ای نگـاه تو طـربنـاکتـر از باغ بـلـور عافیت چون طلبد؟ آن که گریزد ز طبیب به خدا کی رسد؟ از خود نکند آن که عبور صبر بر معصیت، از زهدِ ریایی بهتر سعی کن تا که در این ماه شوی سنگ صبور ای دلت در گـرو آیۀ «فَاخـلَع نَعـلَیک» در دلت مـانده اگر آرزوی وادی طـور بیریا، در پی تسکینِ دلِ مسکـین باش نشود مانع احساس تو، احساس غـرور ای صفـای تو نوازشگـر گـلهای یـتـیم نذر این باغچه کن، شادی و شیدایی و شور سعی کن لـذت غـفـران خـدا را بچـشی ای که ابر کَرَم از روی سرت کرده عبور دل اگر یاد خدا کرد و شب از نیمه گذشت میشوی غرق عنایت، سحر از فیض حضور به دعـا دست برآرید « شب قدر» مگر بگـشاید گـره از کار شما صبح ظهـور ای که چشم دل تو در طلب راه خداست رو به مهمانی او کن، رمضان ماه خداست
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
با پـشـیـمـانی و با عـفـوِ اسـاسی آمـده باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده باز کن آغوش خود را "یا رَجاءالمُذنبین" سـائلِ بیسـرپـنـاه و آس و پـاسی آمده رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست اهلِ نسیان است و غرقِ بیحواسی آمده شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که با اجـابت رفـتـه و با نـا سـپـاسی آمـده دردِ عصیان بیقرارش کرده! حالش را ببین تا شود بخـشـیده با چه الـتـمـاسی آمده دعوتش کردی به مهمانی که درمانش کنی در دلِ شیطان عجب هول و هراسی آمده رختِ تقوا بر تنِ خوبان دلش را برده است گوشهای کِز کرده! با کهنهلـباسی آمده دوست دارد از صمیم جان، عزیزانِ تو را بـنـدهٔ نــاقـابـلِ گـوهــرشـنـاسـی آمــده میشناسد مادر سادات را؛ یارب ببخش پشتِ "در" امشب گدایِ ناسپاسی آمده جانِ آن مادر ببخش این بنـدهٔ آلوده را حـال که با تـوبهٔ نـاب و اسـاسی آمده!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی و استقبال از ماه رمضان
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران هوا مسیحنفـس شد، به مقـدم رمضان جوانهها همه دست دعا به شاخه بلند شکـوفههای بهاری به ذکر الرحـمان وضو گرفته شقایق به جرعهای شبنم نسیم غرق نیایش، درخت محـو اذان گل محـمـدی و نـغـمۀ خوش صلوات نگاه نرگس سرمست همچنان نگران خـوشا تـلاوت قـرآن به وقـت آمدنت خوشا دعای سحر در نـمازخانۀ جان اگرچه زخمی صد داغ کهنه است زمین نگاه لطف تو کافیست تا بگیرد جان سلام بر تو که اصل سلام دیدن توست سـلام بر سـحـرسـتـان اول رمـضـان
: امتیاز
|
غزل مناجاتی و استقبال از ماه رمضان
السلام ای ماه پنهان پشت استهـلال ما ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو رؤیت این مـاه یـعـنی نـامـۀ اعـمال ما خاصه این شبها که ابر و باد و باران با من است خاصه این شبها که تعریفی ندارد حال ما کاش در تقدیر ما باشد همه شبهای قدر کاش حَوِّل حـالَنـاییتـر شود احوال ما ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم ماه با پـای خـودش آمد به استـقـبال ما گوشۀ چشمی به ما بنمای ای ابروهلال تا همه خورشید گردد روزی امسال ما
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه شعبان و استقبال از ماه رمضان
نــویـد تــابـش مــاه صــیـــام مـیآیــد شـمـیـم رحـمت حـق بر مـشـام میآید گمانِ یأس، گـناه است آنکه را امشب بـه درگــه کــرمِ "ذوالـکِـرام" مـیآیـد ز آستانۀ رحـمـت گذشتن از عـصیان بشارتیست که بر خاص و عام میآید دو صد گناه، به یک "یا اِلٰه" میبخشند دو صد جواب به هر یک سلام میآید ز مرحمت رمضان المبارکش خوانند مــه صــیــام که بـا احــتـرام مـیآیـد گشوده است درِ فیض و بندگان همه را پـیِ شــتـابْ بـر این در پــیــام میآیـد
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه شعبان و استقبال از ماه رمضان
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست در کـولـهبارِ زندگیام جـز گـناه نیست سوگند بر حـقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت کارم به غـیرِ نـاله و انـدوه و آه نیست آخـر چـگـونـه واردِ مــاهِ خــدا شــوم؟ بیچاره را به خانۀ محـبوب، راه نیست یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش جز بیتِ رحـمتِ تو مرا سرپـناه نیست پـرونـدهام سـیـاه، ولـی در دلـم به جـز عـشقِ شهـیـدِ تـشـنۀ در قـتـلـگاه نیست
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
چه شبهای خوبی که با تو سحر شد نه سخـتی کـشیـدم، نه عمرم هدر شد نـگـفـتـی گـنـهـکـار بــیــرون بـمـانـد هـمـین شد که شـوقـم به تو بیشتر شد نه مـنّـت کـشـیده، نه زحـمـت کـشیده خـجـالـت کـشـیـده گــدا مـعــتـبـر شـد همه بار بـسـتـنـد، جـز من که مـانـدم چه خـاکـی به روی سر رهـگـذر شد جـز ایـنـجـا دگـر سـرپــنـاهـی نـدارم بـبـیـن سـائـلـت بـاز هـم دربـه در شد همه فـرصـتـم رفـت و دسـتم تهی شد دو سر سود خـالـص بـرایم ضرر شد چه خوش بودی ای سی شب افطار و گریه! بـســوزد فــراق تـو کـه دردســر شـد بــنــا بــود در بــیــن آتــش بــســوزم عـلـی تا کـه فـهـمـیـد، فـوراً سـپر شد گــنـاه مـرا بـیـن چــادر نـهــان کــرد عجب مادری! جای من خونجگر شد فـقـط دسـت من میرسـد بـه مـحـرم؟ حسین جان بیا فـرصتم مخـتـصر شد صدا زد بیا خواهرم، وقت تنگ است تو و جان طفـلان که وقـت سـفـر شـد بـرو کـهـنــه پـیــراهــنــم را بــیــاور بـرو که حـسـیـنت دگـر مُحـتـضر شد چـرا خـیـره مـانـدی بـه زیـر گـلـویـم بـبـین شـمر از غـصـهات با خـبر شد بکـش دسـت بر موی پُـر پـیچ و تـابم که تقدیر من خـنجـر از پشت سر شد
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
لحظههای آخر و احساسِ غربت میکنیم ای خـدا داریم کمکم رفع زحمت میکنیم درگـذر از ما اگر بـزم تو را بَرهَم زدیم پیشِ تو از حال و روزِ خود شکایت میکنیم معصیت کردیم و رفت از یادمان مهمانیات میزبانی کردی! احساسِ خجالت میکنیم "یا غیاثَ المُستغـیثـین" گفته و با التماس با همین دستانِ خالی عرض حاجت میکنیم یا رفـیـقَ، سَیـدی، مَن لا رفـیـقَ غـیرِ تو سودِ بسیاری از این نوعِ رفـاقت میکنیم ما به ماهِ تو، به إعجازِ سَحَر دل بستهایم بیشتر از قبل وقتی کسبِ رحمت میکنیم سـفـرهٔ افـطـارهای آخـرین است و مُـدام با تو داریم از قبولِ توبه صحبت میکنیم راستی بخشیدی آخر یا نه؟ ما را ای کریم درگذر حالا که مستأصل صدایت میکنیم ما به شبهایِ مناجاتِ تو عادت کردهایم بعد از این با گریه هَرشَب با تو خلوت میکنیم عهـد میبـنـدیـم با تو زیـرِ ایـوان نـجـف بعد از این، جانِ علی بهتر عبادت میکنیم جانِ آقـایی که میگـفـتند رو به زیـنـبـش از حسینت هرچه میخواهیم غارت میکنیم سر به روی نیزه، انگشتر به دستِ دشمنان در دل از این داغ، احساسِ حرارت میکنیم!
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
آخـر مـاه، گـدا مـانـده و تـنـهــا مـانـده هـمـه رفـتـنـد فـقـط بـنـدۀ رسـوا مـانده درب مهـمـانی خود را کمی آرام بـبند یک نفر از صف بخشیدهشدن جا مانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دسـتِ تـسـلـیـمِ منِ غـمزده بـالا مـانـده هـیـچکـس واســطـۀ بـنـدۀ آلــوده نـشـد مثل هر سال فـقـط یـوسف زهرا مانده همۀ زنـدگیام حاصل لطف مهدیست تـازه آقـایی او در صـف عُـقـبـی مانده عاقـبت آبـرویم ریخت و در چشم امام بـیبـهــا کـرد مـرا چـشـمِ بـدِ وامـانـده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوانِ علی بر دل غـمزدهام، شـوق تـمـاشـا مـانـده آخـر مـاه هـم از غـربـت اربـاب بگـو بین گودالِ پُـر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبدالله و عون و عباس هـمه رفـتـند؛ فـقـط زینب کـبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخـمی حـسیـنـش به دعـا وا مانده
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و توسل به امام رضا علیهالسلام
اوقـات رسیدن به خـدا، زود گـذشـتـند شبهای مناجـات و دعـا زود گذشتند مـن دیـر رسـیـدم درِ این مـیـکـده امـا از جُـرم منِ بیسر و پـا، زود گذشتند "اوقاتِ خوش آن بود که با دوست بهسر شد" اوقات خوش ما، رفـقـا زود گذشتند؟! از شرّ بساطی که شود ختم به عصیان با یـاد خـدا، اهـل حـیـا زود گـذشـتـنـد تا اینکه خـجـالت نکـشد بـعـد کـرامت از پیـش گـدا، اهل سخـا زود گـذشـتند حق میگـذرد زود از آن طایـفهای که در مسـند قـدرت ز خـطا زود گذشتند پلکی نـزده، عـمر شتـابـان سپری شد چون بـاد، دو روز گـذرا زود گذشتند آن زمرۀ خـوشنام که حداثِ حـسیـنند از زیـنـت این دارِ فـنـا زود گـذشـتـند در راه رسیدن به حسین و به حریمش از جان و تن خود، شهـدا زود گذشتند از مـعـصیـتی که نـگـذشـتـند کـریمان در صحن گوهرشادِ رضا زود گذشتند هر شب منم و خاطرۀ صحن گوهرشاد کِی از دلم این خاطرهها زود گذشتند؟ کس قـدر نـدانـست مقـامـات رضـا را از شأن عـظیـمش به خدا زود گذشتند نَـسّـاب کجـا و نَـسَـب پـاک امـامـان؟! اصحاب ازین داغ چرا زود گذشتند؟!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیهالسلام
آغاز میکنم سخنم را به «یا حسین» در میزنـم به خـانـۀ معـبود با حسین کـاری به خـاطـر رمـضـانم نکـردهام امـا گـرفت دسـت تـهـیِ مـرا حـسـین مثل همیشه آبرویش را وسط گـذاشت شد باعـث رفـاقـت ما با خـدا، حـسین در قـتـلگـاه یک یک مـا را صدا زده ما را خرید زیر همان نیـزهها حـسین مـا روزهدارهـا هـمـه یـاد لـب تـوأیـم ای تـشنهلبتر از همۀ تـشنهها حسین آخر مرا برای خـودش میخـرد شبی من میشوم مسافر کرب و بلا حسين
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
یا رب کنار سفـرهات مهمان رسیده او بـا لـبـاس پــارۀ ایــمــان رسـیـده این بیسر و پا با تو بر سامان رسیده سائل به پیش حضرت سلطان رسیده او آمده تا پُر کـنی ظرفش ز عرفان محـتاج محتاج آمده بر کوی احسان مهمان تو از هر دری رد شد خدایا در تنـگـنـاهـایـش مـردد شـد خـدایـا اعمال او بر رحـمتت سد شد خـدایا دوریاش از کوی تو ممتد شد خدایا حالا شکـسـته آمده دسـتـش بگـیری با قـلب خـسته آمده دسـتـش بگـیری یـا سـیـدی مـن آن گـدای بـیپـنـاهـم عـبد فـراری تو هـسـتم رو سـیـاهـم محـتـاج غـفـران تو و نـیـمه نگـاهم شد قـامـتم خـم زیر این بـار گـنـاهم بر عـبد افـتاده ز پای خود نظر کن جان امیرالـمؤمـنین از من گـذر کن یارب اگر دستـی نگـیری از گدایت گر شامل حـالـم نسازی جلـوههـایت گر من نبـاشم شامل جود و عطایت یا رب اگر با تو نـگـردم من هدایت روز قـیـامت پس چه سـازم یا الهی عبد تو میمـانـد به حـال روسـیاهی
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
امشب بـخـوانم ذاتِ پـاکِ کـبـریـا را یا رب بـبـخـشا این گـدای بـینـوا را تو خواندی و من آمدم برداری از من سـنـگـیـنـیِ بـارِ مـعـاصی و خطا را من نا امـید از سـفـرۀ احـسان نـبـاشم وقـتـی که دارم خـالـقـی مثـلِ شما را ابوابِ رحمت را به رویم میگـشایی یعنی تو بخـشیدی به من حالِ دعا را من در مجیر و افـتتاح و جوشن قـدر در نـامهـایـت یـافـتـم عـطـرِ شـفـا را مـن بـاورم که در شـبِ پـایـانـی مـاه با مهـرِ توحـیدی خود بخـشی گـدا را آری یقین دارم که تو میبخشی امشب هر گونه جرم و لغـزشِ این مبتلا را با لحنی محزون و دلی پُـر از اجابت خـواهـم امـیـدِ رحـمـتِ بـیانـتـهـا را در این شبِ رحمت بخـوانم عاشـقانه با ایـن دل خـونـم فـقـط نــامِ خــدا را غـرقِ امـیدم از تو میخـواهم کریما! امشب براتِ هم نجـف هم کـربـلا را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
بـر درگــه تـو آبــرویـی مـن نــدارم حرفی حضورت درخور گفتن ندارم پروندهام تیرهتر از شبهای درد است در نامۀ خـود نقـطـهای روشن ندارم جـز آسـتـانت بـر کـجـا رو آورم من رویی اگـرچه بـهـر بـرگـشـتن ندارم سیل سرشک من دلیل شرمساریست در محضرت جز ناله و شیون ندارم تـقــوا لـبـاس مـیـهــمـانـان تـو بـاشـد افـسـوس در بـزم تو پـیـراهـن ندارم با رأفت و مهرت نگاهم میکنی باز با آن که من هرگز چنین دیدن ندارم دارم خدایی که رحیم است و غفور است شکی به قـدر یک سر سـوزن ندارم جز گوهر مهـر عـلی و آل عـصمت رهتـوشـهای در لحـظـۀ مُـردن ندارم غافل مشو از نفس خود هرگز«وفایی» بد تـر ز نفـس خود دگر دشمن ندارم
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
هرکس دلش به مهر تو تسخیر میشود در چشمهسار عفو تو تطهیر میشود هرجا بشر ز رحمت تو فیض میبرد لا تـقـنطوی توست که تفسیر میشود در آسـمـان هـفـتـم تـو خـانـه مـیکـند وقـتی که آه، صـاحـب تـأثـیر میشود خوشبخت بندهای که به فصل جوانیش در راه بـنـدگـی خـدا پــیــر مـیشـود مهـمـانی صیـام به آخـر رسـیده است دارد فـضا دوباره چه دلگـیر میشود در عـید فـطـر رحمت تو بر سر همه مـثـل زلال نــور سـرازیـر مـیشــود اعـمـال بـنـدگـان بـهـشـتی و دوزخـی در زنـدگـانـی هـمـه تـکـثـیـر میشود یا رب به آن امـام که در راه بـنـدگی کُـل وجـود او سـپــر تــیــر مـیشـود یارب به آن تنی که به گـودال قـتلگاه خـونین و پارهپاره ز شمشیر میشود در خواب دیدهام که سواری رسد ز راه کـی خـواب ما هـمـه تـعـبـیر میشود جزاین «وفایی»از تونخواهد، اگرچه باز دلهـا اسـیـر پـنـجـۀ تـقـدیـر میشـود
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
بی سـرپـنـاهم، سـرپـنـاه از دست دادم بی تکـیهگـاهم، تکـیهگـاه از دست دادم مـن روسـپـیـدی بــهــار مـغــفــرت را پــائـیـز بـا روی سـیــاه از دسـت دادم من هرچه را با دل به دست آورده بودم با یک نظر، با یک نگاه از دست دادم من اشکهایم، این قـدیمی هـمسفـر را همچون رفـیـقی نیـمهراه از دست دادم هی رزق، هی روزی مقدر کردی اما هی با خـطا، هی با گـناه از دست دادم سهم من از مهمانیات شد نانِ حسرت این مـاه را هـم غـرق آه از دست دادم
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و روضۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام
همین که گـفـتـم الـهی، اجـابـتـم کردی سـریع آمـدی و غـرق رحـمـتم کردی کسی که دست منِ پُر گـناه را نگرفت خودت همیشه رسیدی، حـمایتم کردی بـزرگـواری و اصلاً نـدیـدهای انگـار زمانِ مـعـصیـتم گرچه رؤیـتـم کردی به پـشـتـوانۀ فـضلـت گـنـاه کـردم من به پـشـتـوانۀ حِـلـمـت رعـایـتـم کردی حـیا نکـردم و مُهـلت به بـندهات دادی حـیا به جای من و این وقاحـتم کردی به برکتِ نَـفـَس و رحـمت امـام زمان مُـحـب فـاطـمه و اهـل هـیـأتـم کـردی هـمین که نـالـه زدم عـائـذٌ بِـأسـمـائک گــدای دائــمــیِ آل عــصـتــم کــردی صـدا زدم مـددی، زود آمـدی حــیـدر به لطف بـادۀ کـوثـر طـهـارتـم کردی پـنـاه میبـرم امـشـب به زیـر ایـوانت که زیر سـایـۀ ایـوان، شـفاعـتم کردی اگرچه عـبدِ بـدم، باز مُـنـتسب به توأم تویی همان که همیشه ضمانـتم کردی تو قـدر بودی و قـدر تو را نـدانسـتـند خودت برای شب قـدر، دعـوتم کردی چقـدر نـالـه زدی بین چـاه، مـظـلـومم چقـدر گـریه کـنِ این مـصیـبـتم کردی فـدای زخــم عــمـیـق سـرت شـوم آقـا پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی صدا زدی به سوی قـاتـلت، ز دنـیایی که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
من و این نَـفـسِ گـرفـتار، الهی العـفو تـویی و این دل بـیـمـار، الـهی العـفـو عوضم کن، عوضم کن، عوضم کن اینبار خـستهام زینهـمه تکـرار، الهی العفو روبروی حـرم و چـشم به گـنـبد دارم سـرم و شـانـۀ دیـوار، الـهـی الـعـفــو نکند بگـذرد این ماه و نـبخـشی ما را بُگذر ای حضرت غـفـار، الهی العفو دلِ ما را بـتـکـان تا که بریزد جز تو آه از غـلـفـت غـمبـار، الـهـی الـعـفــو چند شب مانده از این سُفره، الهی اِرحَم چند شب مانـده به دیـدار، الهی العـفو نکـند آدمِ قـبل از رمـضـان بـاز شـوم بـاز نـا اهـل و گـنـهکـار، الـهی العـفـو به همان حامی تنهـای عـلی در کوچه به هـمـان مـادر تـبدار، الهی الـعـفو به همان دست که از شال علی کنده نشد مگـر از ضـربـۀ بـسـیار، الهی العـفو به هـمان چـادر خـاکیِ در آتش مـانده در مـیـان در و دیـوار، الـهـی العـفـو به نفَسهای حسن، آهِ حسن، دادِ حسن آی لـعـنت به تو مسـمار؛ الهی العـفـو
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ امام کاظم علیهالسلام
بر لب اهل مناجات و سحر جان میرسد رفتهرفته وقت مهمانی به پایان میرسد عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است آخـر مـهـمانیِ مـولا، پـشـیـمان میرسد در شب قدرش، همه بستند بار خویش را یک نفر جا مانده و با چشم گریان میرسد تا گنهکاری، پشیمان از گناهش میشود سوی او فـوراً خدا لبیکگـویان میرسد بر سر این سفره تا هستیم، بر دلهایمان دائـماً انـوار لطف حیِّ سبـحـان میرسد سائـل معـرفت از بیت بتـول و حـیـدریم هرچه بر ما میرسد، از لطف ایشان میرسد تا که یک ذره فقط احساس غربت میکنیم بر سـر ما دست آقای خـراسان میرسد رزق آب و نان رعیتهای این خانه فقط از عـطای سفـرۀ بابای سلـطان میرسد غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان میرسد از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان ارث از مادر به اولادش فراوان میرسد ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر تا به محراب دعا افتان و خیزان میرسد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
در خود خزیده بودم، تو بیخبر رسیدی من خواب مانده بودم، وقت سحر رسیدی حـتی صدای پـایت من را نـکـرد بیدار من منتـظـر نبـودم، تو از سفـر رسیدی تو در زدی ولی باز، نشنید گوشم انگار تو باز هم به داد این کور و کر رسیدی ای ماهِ روزه خیلی، خشکیده بود چشمم اما به جای من تو، با چـشم تَر رسیدی دیـدی فـرار کـردم، دیـدی گـریـز پـایـم هم بیـشـتر دویـدی، هم بیـشـتر رسیدی من در گـنـاه بـودم، نـزدیک چـاه بـودم میخواستی نیـفـتم، آسـیـمه سـر رسیدی دست مرا گرفتی، در روضهام نشاندی هم روضهخوان شدی و هم خونجگر رسیدی هر روز وقت افطار، هر روز مثل هر بار رفتی کنار گودال از تن به سر رسیدی لبتشنه بود ارباب، ای روضهخوانِ بیتاب بردار با خودت آب، فـردا اگر رسیدی
: امتیاز
|